سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اوقات شرعی
امروز : شنبه 103 اردیبهشت 15
u پاییز 1385 - Ali.NET

دلت را با اندرز زنده ساز [امام علی علیه السلام ـ در نامه اش به پسرش امام حسن علیه السلام ـ]

:: خانه

:: مدیریت وبلاگ

:: پست الکترونیک

:: شناسنامه

:: کل بازدیدها: 9604

:: بازدیدهای امروز :0

:: بازدیدهای دیروز :2

::  RSS 

vدرباره من

پاییز 1385 - Ali.NET

vلوگوی وبلاگ

پاییز 1385 - Ali.NET

vمطالب قبلی

زمستان 1385
پاییز 1385

vآهنگ وبلاگ

vاشتراک در خبرنامه

 

vجستجو در وبلاگ

! امام حسین(ع)

چهارشنبه 85/9/29 :: ساعت 8:47 عصر

 امام حسین(ع) در احادیث پیامبر(ص)

 


  امام حسین(ع) به مدت 7 سال در آغوش پیامبر بزرگ اسلام تربیت یافت که در این 7 سال، آنقدر حضرت سفارش او و برادرش حسن (ع) را به مردم کرد که کتابهاى سنى و شیعه پر است از فضایل و مناقب این دو بزرگوار که بیش از 50 مورد در کتابهاى اهل سنت آمده است و در اینجا به چند نمونه اشاره مى کنیم:


                                                          
    




    1- حسین (ع)، سید جوانان بهشت: پیامبر اکرم (ص) فرمود: «الحسن و الحسین سیدى شباب اهل الجنه» ، یعنى حسن و حسین دو آقاى جوانان اهل بهشتند.
    
    متن بعضى دیگر از احادیث این است که پیامبر(ص) فرمود: فرشته اى از آسمان که مرا زیارت نکرده بود، از خدا براى زیارت من اذن خواست، پس به من خبر و مژده داد که دخترم فاطمه، سیده زنان امت من است و این که حسن و حسین دو آقاى جوانان اهل بهشتند.
    
    2- فضیلت دوستى حسین(ع) و نکوهش دشمنى با آن حضرت: گروه بسیارى از محدثین نامدار اهل سنت روایت کردند که پیغمبر(ص) بیرون آمد در حالى که حسن و حسین(ع) با او بودند، امام حسن (ع ) بر یک دوش آن حضرت وامام حسین (ع) بر دوش دیگر بود. یکبار حسن را مى بوسید و بار دیگر حسین را، تا به ما رسید، فرمود: [من احب الحسن و الحسین فقد احبنى و من ابغضهما فقد ابغضنى ] هر کس حسن و حسین را دوست بدارد، همانا مرا دوست داشته و هر کس آنها را دشمن بدارد، پس البته مرا دشمن داشته است.
    
    3- حسین، محبوب پیامبر(ص): در روایت دیگرى آمده است که جمعى با رسول خدا (ص) به میهمانى مى رفتند و آن حضرت پیشاپیش آنان حرکت مى کرد، در اثناى راه، و حسین(ع) را دید و خواست او را در آغوش بگیرد، و حسین (ع) به این سو و آن سو مى دوید، پیامبر اکرم(ص) از مشاهده این حالت تبسم میکرد تا آن که او را در آغوش گرفت، یک دست خود را به پشت سر و دست دیگر را به زیر چانه او نهاد و بر لبهاى امام حسین بوسه زد و سپس فرمود: «حسین از من است و من از اویم، خداوند دوست دارد کسى را که او دوست دارد.»
    
    4- پیامبر(ص) حسین (ع) را مى بوسید: در البداء و التاریخ نقل شده که یزید امر کرد تا پرده نشینان حرم حسینى و بانوان آن حضرت را بر در همان مسجدى که اسیران را نگاه مى داشتند، نگاه بدارند تا مردم آنها را ببینند؛ و سر مبارک حسین (ع) را در جلوى خود گذارد و با چوب یا شمشیر به آن روى مطهر مى زد.
    
    ابوبرزه اسلمى برخاست و گفت: به خدا قسم چوب تو به همان موضعى مى خورد که مکرر دیدم پیغمبر (ص) مى بوسید.
    
    5- اول کسى که وارد بهشت مى شود: روزى پیغمبر اکرم (ص) به على (ع) فرمود: اول کسى که داخل بهشت مى شود، من، تو، فاطمه، حسن و حسین هستیم. علی(ع) عرض کرد پس دوستان چطور؟ پیغمبر(ص) فرمود: بعد از شما وارد مى شوند».
    
    6- حسین (ع)، گلى از باغ دنیا، راوى مى گوید: به خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شدم، دیدم که حسن و حسین روى دوش اویند، عرض کردم: اى رسول خدا ! آیا این دو را دوست مى داری؟ فرمود: براى چه دوست نداشته باشم؛ در حالى که این دو گلهاى منند از باغ دنیا.
    
    7- امام زمان (ع) نهمین فرزند حسین(ع) است: پیامبر (ص) فرمود: حسن و حسین علیها السلام دو امام امت من بعد از پدرشان هستند، و دو آقاى جوانان اهل بهشتند، و مادرشان سیده زنان جهانیان و پدرشان سید الوصیین است، و از فرزندان حسین 9 نفرند که نهمین آنها قائم است از فرزندان من، طاعت ایشان طاعت من و معصیت و مخالفت ایشان معصیت و مخالفت با من است، به سوى خدا شکایت مى کنم از کسانى که فضیلت ایشان را انکار و احترامشان را بعد از من ضایع مى کنند .
    
    و خداوند کافى است در ولایت کارها و نصرت عترت من، و امامان امت من، و انتقام گیرنده است از کسانى که حق آنها را انکار کنند. « و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون».
    
    8- اشتقاق نام حسین (ع) از نام خداى تعالی: پیامبر اکرم(ص) فرمود: چون خدا آدم را آفرید، در سمت راست عرض پنج شبح در نور دید که در سجده و رکوع هستند. آدم پرسید: این پنج شبح که در هیبت و صورت من هستند، کیستند؟ خطاب شد: اینان پنج تن از فرزندان تو هستند، که پنج اسم براى آنها از نامهاى خود مشتق کرده ام، و اگر براى اینان نبود، بهشت و جهنم، عرش و کرسى، آسمان و زمین فرشتگان و آدمیان و جنیان را نمى آفریدم، پس من محمودم، و این محمد است و من عالى هستم، و این على است، و من فاطرم، و این فاطمه است، و من احسانم و این حسن است، و من محسنم و این حسین است. به عزتم سوگند یاد کرده ام که هر کس ذره اى از کینه ایشان در دل داشته باشد، او را داخل آتش مى کنم، ایشان برگزیدگان من هستند، و به ایشان نجات مى دهم، و به ایشان هلاک مى نمایم، هر وقت حاجتى دارى به این پنج تن متوسل شو، پس پیغمبر (ص) فرمود: ماییم کشتى نجات! هر کس به آن ملحق شود ، نجات یابد و هر کس از آن برگردد، هلاک شود.
    
    9- دوستان حسین (ع) اهل بهشتند: از ابن عباس حدیثى طولانى از پیغمبر(ص) در فضایل حسنین (علیهما السلام) روایت شده که در پایان آن مى فرماید: «خدایا تو مى دانى که حسن و حسین در بهشتند، هر کس آنها را دوست دارد در بهشت است و هر کس آنها را دشمن بدارد، در آتش است».


 

السلام و علیک یا اباعبدا... یا ثارا... وابن ثاره والوتر الموتور... وعلی الارواح التی حلت

 بفنائک علیکم منی سلام ا... ابدا ما بقیت و بقی اللیل والنهار...

نام : حسین (سومین امام که به امر خداوند تعیین شده است )
کنیه :ابوعبداللّه
لقب : خامس آل عبا، سبط، شهید، وفى، زکى
پدر : حضرت على ابن ابى طالب (ع)
مادر: حضرت فاطمه زهرا (س)
تاریخ ولادت : شنبه سوم شعبان ، سال چهارم هجرى
مکان ولادت : مدینة النبی
مدت عمر : ۵۷ سال
علت شهادت : پس از روى کار آمدن یزید، امام که او را نالایق می‌دانست تن به ذلّتِ بیعت و سازش با او نداد و براى افشاى او به فرمان خدا از مدینه به مکه و سپس به طرف کوفه و کربلا حرکت کردند. سرانجام نیز به همراه یاران خود با لب تشنه توسط دشمنان اسلام شهید شدند.
قاتل : صالح بن وهب مزنى ، سنان بن انس و شمر بن ذى‌الجوشن ، (لعنت خدا بر آنها باد)
زمان شهادت : جمعه دهم محرم سال ۶۱ هجرى
مکان شهادت و دفن : بیابان کربلا

 



باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است...

۷۲ شمع برای ۷۲ سر بریده ی مظلوم



دوش خواب دیدم کربلا در کام ماست...

 آن همه دلاوری دریاد او انجام ماست...

پیرو آن یار عاشق گونه فرزانه شدیم ...

 سوی اودرگیرمعشوقی و پیمانه شدیم...

 خاک کویش را نمودیم مهر خویش...

 یاد اورا حک نمودیم عطر خویش...

 آن یگانه یار شبهای عبودیت ما...

 کعبه عشق و ستاره چشمکش نیت ما...

 مست او گشتیم در عین خرابات وجود...

واله وشیدا چنان سرمست از جام عبود...

جنگ کردیم در میان کربلای جان وتن...

 عاشقیها سر زد از اوج شکوه ما ومن...

 چو نبردی در فراسوی همو شط الفرات..

. رنگ خون دریای جان گشت دران فصل البرات...

 عاقبت نقشش زدیم بر دل چنان زنجیروار...

 پر کشیدیم سوی شمع محفلش پروانه وار!!

                      


 

.........Moharam.............................................................

دست در دست من گذاشت، نشست، میخندید
 
گرچه دیدم که داشت میشکست، میخندید
 
گفتم: برو! برایت بسیار مثل من هست
 
بغض کرد و گفت: البته هست! و میخندید
 


 


¤نویسنده: alireza

? نوشته های دیگران()

! امام حسین(ع)

چهارشنبه 85/9/29 :: ساعت 8:46 عصر

الهی هب لی کمال الانقطاع الیک ...

خودم دیدم به روی خاک تنها  ................. به خون آغشته گردیده بدنها

خودم دیدم چه گلها گشته پرپر......................کنار هم تن آن بیکفن ها

خودم دیدم نشسته گرد غربت ........................... به دامان همه دور از وطن ها


 

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست

این چه شمعیست که عالم همه پروانه اوست

محرم.........................................................................................................................................................


¤نویسنده: alireza

? نوشته های دیگران()

! ...دلت را برا یم باز کن!

چهارشنبه 85/9/29 :: ساعت 4:38 عصر

هوالمعشوق



          حدیث قدسی:



«لاعَسَـع اَرضی ولا سَمائی و لکِن عَسَعُ فی قـــلبِ عَبدی المُـــومِـــن»



آسمانها و زمینم تاب تحمل وسعتم را نداشت قـــلـــب بنده مومنم را آفریدم.


 




موسی بن عمران (ع) یاران خود را پند می داد ، ناگهان مردی برخاست و پیراهنش را چاک زد خداوند عز وجل وحی



            کرد :


 ای موسی! به او بگو پیراهن خود را چاک مزن ، بلکه دلت را برایم باز کن!!!



 


خوب به این حدیث قدسی فکر کنید من رو که بد جور ویرونه کرده!!!



یعنی دلامون اونقده باید بزرگ شه که غیر قابل وصف بشه اونوقت...



به نظر شما چجوری وســـعت دلامــون رو زیاد کنیم!!!؟؟؟



                             خدا جونم!



گر بر تن من زبان شود هر مویی یک شکر تو از هزار نتوانم کرد



در پناه حق



یاعلی


¤نویسنده: alireza

? نوشته های دیگران()

! کلام علی(ع)

چهارشنبه 85/9/29 :: ساعت 4:38 عصر

 


هوالمحبوب


 


«فرازی از نهج البلاغه در تمجید خداوند»


 


حمدو سپاس خدای را که از شباهت به آفریده ها برتر


 


و از توصیف واصفان فراتر است


 


به شگفتی های تدبیرش برای بینندگان آشکار


 


و به بزرگی عزتش از اندیشه اندیشمندان پنهان است


 


بدون اینکه علمش کسبی باشد یا بر آن اضافه شود ،یا از کسی فرا بگیردعالم است


 


و منهای اندیشه و خاطر، تقدیر کننده ی تمام امور است


 


خدائی که تاریکی ها او را نمی پوشاند و از روشنائی ها نور نمی گیرد


 


شب او را در نمی یابد و روز بر حضرتش جریان ندارد


 


ادراکش به چشم ، و عملش به خبر گیری نیست.


 


از این جهت که خطبه قابل تأملی بود انتخاب کردم، امید وارم مفید فایده واقع بشه


*یه ذره تفکر در سخنان حضرت واسه همه زندگیمون بسه...!!!


.............................................................................


خون شد دل مسکین ز جگر خاری دل


هم بگذرد ایام غم و خواری دل


شادم که بخواب دیدمش ناگاهی


گوئی اثری نمود بیداری دل


درپناه حق



¤نویسنده: alireza

? نوشته های دیگران()

! شوق دیدار

چهارشنبه 85/9/29 :: ساعت 4:35 عصر

هوالمعشوق 



رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد                     مابه قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم





بازبانگ حج سر دادند



خدا جونم پس کی نوبت ما...



مارو عاشق خودت کردی بعد دستمزد عاشقی شد فراق فراق فراق؟؟؟


........


گفتند اینجا مسجد شجره است اینجا باید مُحْرِم شد بعد به سوی مکه رفت، صدای


«لبیک ،اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، ان الحمد والنعمة لک والملک لاشریک لک لبیک»



پذیرایم،خداوندا! دعوتت را پذیرا هستم،بر این باورم که شریکی برایت نیست،تو را اجابت میکنم ،همانا سپاس و نعمت و تمام هستی ازان توست برای تو همتائی نیست،گوش به فرمان تو هستم



مسجد رو به لرزه در اورده بود



همه با تمام وجود لبیک میگفتند تا دعوت نامه قطعی رو بگیرند



میخواستند "ندای لبیک خدا رو  در پاسخ با جون و دل بشنوند"



و جز این نیست باید جواب لبیک رو با تمام وجود از سوی معبود بشنوی تا بتونی مجوز ورود بگیری تا بتونی عظمت رو ببینی ودرک کنی



و بالاخره مسجد الحرام...



یه ذره اروم و قرار نداشتم روحانی داشت بیرون از مسجد الحرام اعمال رو مرور میکرد



اصلا نمی فهمیدم چی میگه هول و هراس به دلم افتاد بود انگاریکی داشت صدام میکرد



 آیا جواب لبیک گفتنم بود؟؟؟!!!



ایا میتونم عظمتش رو درک کنم؟ نکنه خدا با عدلش باهام رفتار کنه؟با بار رو سیاهی چه کنم؟



تنها ذکر صلوات و لااله الا الله بود که ارومم میکرد



کم کم راهی شدیم قدمها اروم  وسنگین برداشته میشد سرها همه به زیر، نفس ها در سینه حبس 



 پله ها یکی یکی پیموده شد



لحظه ای دیدم اطرافیان همه به سجده افتادند  



خدایا ! ایا توان دیدن دارم ؟اروم اروم سر رو بالا اوردم واقعا اون همه عظمت ادم رو به زانو در می اورد 



هیچ حالتی زیباتر از سجده و اشک پیدا نکردم نمیتونستم سر از سجده بردارم انگار داشتم با خاک یکی میشدم انگار از نو متولد



شدم!!!



قربون خدام برم بنده به هر گنه کاری باشه حتی شده برای لحظه ای قدرت درک عظمتش رو میده نمیذاره دست خالی بری



قدرت بیان نداشتم چرا که عظمت توصیف شدنی نیست دیدنی است باید درک کرد و لمس نمود



خدا را میتوان در انجا لمس کرد ،دراغوش گرفت و یکی شدو جز او هیچ ندید



خدا را در طواف حتی میشه با چشم ظاهر دید، اجازه نمیده حتی به طرف کعبه نگاه کنی ولی با تمام وجود داره نگات میکنه  میخواد



گوش و چشم ودلت فقط و فقط معطوف به اون باشه  



هفت بار دوره کعبه نازنیش بگردی و بگی خدا جونم دورت بگردم  



یک قدم که جلو میذاری هزار قدم به طرفت میاد 



و چه خوش زیارتی است که در انجا چهره آقاحجه ابن الحسن رو ببینی و نامه قبولی اعمالت رو از دست نازنین اون در یافت کنی...



خدایا !خدا کند که زیارتم رو قبول کرده باشی که اگر چنین نباشد



باران اشکم سیل میگردد و دلتنگ میشوم.........



حتما چنین نیست چون دعوتم کردی و چه خوش میزبانی بودی....


 


ثواب روزه و حج قبول انکس برد                                       که خاک میکده عشق را زیارت کرد



 «هفته حج گرامی باد»



خدایا به من توفیق ده که در دلهای اکنده ازنفرت بذر عشق و محبت بکارم


التماس دعا


یاعلی



¤نویسنده: alireza

? نوشته های دیگران()

! کلید معرفت

چهارشنبه 85/9/29 :: ساعت 4:32 عصر

هوالحق



در حدیث است از امام سجاد(ع)در باره ی توحید پرسیدند .فرمودند:



خداوند می دانست در آخرالزمان گروه هائی ژرف اندیش خواهند آمداز این رو سوره ی توحید:



 



«قُل هُوَالله اَحَد،الله الصَمَد»(آیات1-2)



بگو اوست خدای یگانه؛خداوند بی نیاز و غنی است



و آیات اول سوره ی حدید یعنی:



«هُوَالاوَ‍لُ و الاخِرو الظٌاهِرُو الباطِنُ و هُوَبِکُلِ شیءٍ علیمُ »(آیه3)



اوست آغاز و اوست پایان،اوست آشکار و اوست پنهان و او به هر چیز آگاه است.



را فرستاد و هرکس سخنی غیر از آنها بگوید هلاک شده است.



مطالعات دقیق فلسفی و عرفانی،حکما و عرفا را به این حقیقت رهنمون می شود که آیات سوره توحید و آیات اول سوره ی حدید،



عالی ترین مرتبه تو حید و معرفت هستند.



صدرالمتألهین،فیلسوف بزرگ اسلامی،در شرح اصول کافی می گوید:



«....بهره هائی که از آیات سوره ی مبارکه حدید می بردم،بیش از نتایج آیات دیگر بود.لذا در هنگام شروع به نوشتن تفسیرقرآن،نخستین بخشی که انتخاب و به تفسیر آن پرداختم،همین سوره مبارکه بود و سپس به تفسیر گروه دیگری از سوره و آیات پرداختم و بعد از پایان آن و پس از گذشت تقریبا دو سال ،به این حدیث شریف بر خورد نمودم و نشاطم افزوده شد و به شکرانه ی این نعمت،خداوند منان را سپاس گذاری کردم».



در نهج البلاغه و دیگر آثار منقول از علی (ع)نیز حدود چهل نوبت به مسائلی از این دست پرداخته شده است.



در خطبه ی اول نهج البلاغه،در باب معرفت به خداوند و مبدأهستی می خوانیم:



«...آغاز دین،معرفت و شناخت کردگار است



و کمال معرفت،ایمان به ذات آفریدگار است



کمال ایمان در توحید اوست



و کمال توحید در اخلاص به ساحت مقدس اوست



و کمال اخلاص در نفی صفات زاید بر ذات اوست».



زیرا هر صفتی غیر از موصوف و هر موصوفی غیر از صفتی است که برآن عارض می شود.پس هر کس برای خداوند صفتی زاید قائل شود،او را قرین و همدم ساخته و هر کس که او را قرین چیزی بداند،او را دو چیز انگاشته و هرکس خدا را دو چیر بینگارد،برای آن،جزءو بخش قائل شده و هرکس چنین اعتقادی داشته باشد،«خدا را نشناخته است».



جاهل به  مقام ربوبی به سوی او اشاره می کند و هرکس چنین کند او را محدود ساخته و هر محدودی قابل شمارش است و خدا منزه از این نسبت هاست.



و نیز...



فاطمه زهرا(س)در خطبه ای معروفی چنین آغاز سخن فرمودند:



«...خدائی که دیدگان او را دیدن نتوانند و گمان ها چونی و چگونگی او را ندانند،همه چیز را از هیچ پدید آورد و بی نمونه ای انشاءکند.نه به آفرینش آن ها نیازی داشت و نه از آن خلقت سودی برداشت،جز آن که خواست تا قدرتش را آشکار سازد.»- بلاغت النساء،خطبه دوم -



*راه شناخت خداوند تفکر دراوست و کلید این معرفت خواندن قرآن و عمل به آن است



امید که خداوند به همگی ما توفیق کسب معرفت خودش رو عنایت کند



یاعلی


¤نویسنده: alireza

? نوشته های دیگران()

! مردان خدا

چهارشنبه 85/9/29 :: ساعت 4:31 عصر




« ... به خداوند عرضه داشتم:
 خدایا! من این گناه را برای تو ترک می‌کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن...»






همه کارت با مارک خدا... 



از جمله شخصیت های عرفانی که تا به حال سرگذشت زندگیش برام خیلی خواندنی بوده جناب شیخ رجبعلی خیاط است.



از جمله کسانی که تمام وجودش وقف معبودش بوده اینقدر زندگیش عاشقانه است که انسان حسرت میخوره که ای کاش حداقل ذره ای از درک عاشقانه اون از معبودش در زندگی ما پا بگیره



حتما پیشنهاد میکنم کتاب کیمیای محبت رو که سرگذشت ایشون است رو مطالعه کنید.



زندگی شیخ بر یک اصل پایبند بوده اینکه <<همه ی کارت با مارک خدا باشه >>و حتی در جائی بیان میکنه که زنت رو به خاطر خدا دوست داشته باش  و تعبیری که من از اون دارم اینکه نفس میکشی  برا خدا باشه اصلا همین که به خودت میگی برا اون و فقط به خاطر اون یه جور آرامش بهت دست میده .احساس میکنی کارت هدفمند شده.



 یه مدت خیلی تلاش کردم تنها همین خصلت شیخ رو توی زندگیم پیاده  کنم البته به شکل خیلی ضعیفی بود چون همین که اسم خدا رو روش میذاری نمیتونی دست از پا خطا کنی ولی برا کوچکترین کارم این لفظ رو به زبون میارم که خدایا تنها به خاطر توو به رضای تو...



 واقعا به طور شگفت انگیزی حضور یه نیرو که کارها رو برام اسون میکنه رو درک میکنم .



پیشنهاد میکنم برای مدت کوتاهی هم که شده این روش رو به کار بگیرید



کافیه فقط و فقط به خاطر اون از یه خواسته ی دوست داشتنیت بگذری جای دیگه اینقدر زیبا بهت نشون میده که خودت هم نمیتونی بارو کنی انگار نمیخواد کار بنده اش رو بی جواب بذاره زود مزدت رو بهت میده هر چند ممکنه بنا به مصلحتی دیر جواب کارت رو ببینی که باز هم ضرر نکردی مهم اینه که به خاطر اون از خودت گذشتی و نهایتش اینه که تونستی برا مدتی از خود خواهی دوری کنی و خدا خواه بشی.



مشکل بزرگی که تو زندگیه خیلی از ماها وجود داره اینه که خیلی از جاها وجود یه نیروی برتر که همه کار ازاو بر میاد رو فراموش میکنیم به خود خدا قسم کافیه که باور کنیم هست و جز او تسکینی برا دردامون نیست.



 ............................................................................................................                           
 



همیشه مناجات خواجه عبد اله برام تسکین بوده ...



 



عزیز دو گیتی!
همگان در فراق میسوزند
و محب در دیدار!
چون دوست دیده ور گشت
محب را با صبر و قرار چکار؟! 



 



الهی!



ما را سر و سودای کس دیگر نیست



                                                 در عشق تو پروای کس دیگر نیست



جز تو دگری جای نگیرد در دل



                                                 دل جای تو شد جای کس دیگر نیست



 



*برخی از مشکلات را بپذیرید تا بتوانید در مقابل احساس کشنده خود بزرگ بینی مقاومت کنید....کائلیو 



*مرد فضیلت باید بکوشد که نظرش را به مثال اعلی یعنی خدا متوجه سازد و در اعمال خود از وی پیروی کند....افلاطون



                                                                                       



                                                                                    یاعلی



¤نویسنده: alireza

? نوشته های دیگران()

! mah

چهارشنبه 85/9/22 :: ساعت 4:0 عصر


¤نویسنده: alireza

? نوشته های دیگران()

! sar

چهارشنبه 85/9/22 :: ساعت 3:54 عصر

                                           

                                                                                                          

¤نویسنده: alireza

? نوشته های دیگران()

! عشق ومعبرهای اون قسمت اول

چهارشنبه 85/9/22 :: ساعت 3:21 عصر

 

سلام در ادامه بحث قبلم امروز میخوام مراحل عشق و معبرهای اون رو براتون بگم فقط یه چیز رو یادآوری میکنم و اونم اینکه یادتون باشه وقتی شما هم رو با همون خصوصیاتی که دارا هستید پذیرفتید و واقعیت وجودی خودتون رو بیان کردید هیچ نیازی نیست که تظاهر کنید ....فقط یاد بگیرید که برای حل اختلافاتی که خواه ناخواه پیش میاد وقت بذارید قهر و حرف نزدن نمی تونه روند حل مشکل باشه و ممکنه این گره رو سفت تر و باز کردن اون رو دشوارتر کنه، پس از اختلافات بعنوان کودی برای  رشد نهال زندگیتون و شکوفایی زندگی استفاده کنید مطمئن باشید وقتی اختلافات رو با عشق و همبستگی درمان کنید زندگی شما هیچوقت کهنه واز عشق خالی نمیشه ....


ما عشق رو اینجور معنا میکنیم :انرژی پر قدرت ، که دو نفر رو به سمت هم میکشه و اونا رو یکی میکنه واگه شمابه این وحدت رسیدی می تونی ادعا کنی که عاشقی و حسن این وحدت اینکه در عین حال شخصیت شما رو هم از هم متمایز و مشخص میکنه چون شما یاد گرفتی در عشق به هر دوی شما نیاز هست کسی که عشق رو دریافت کنه وکسی که عشقش رو نثار شما کنه....پس این یک تعهد دوطرفه است ..

 


¤نویسنده: alireza

? نوشته های دیگران()

Oneline users :

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صبا ویژن

Use Advanced Search





Powered by WebGozar